جدول جو
جدول جو

معنی پنجه انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

پنجه انداختن
(وَ)
درهم کردن دو تن پنجه های دست خود را برای زورآزمائی، جنگ و ستیزه کردن. پنجه افکندن:
هرچه خواهی کن که ما را با تو رای جنگ نیست
پنجه با زورآوران انداختن فرهنگ نیست.
قدسی (از آنندراج).
پنجه با ساعد سیمین چو نیندازی به.
؟
- پنجه انداختن به روی کسی، کنایه از درشتی و ستیزه کردن نسبت به بزرگتر از خودی
لغت نامه دهخدا
پنجه انداختن
مقابله کردن نبرد کردن زور کردن با کسی به پنجه پنجه انداختن پنجه گرفتن پنجه زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ)
پینه کردن. وصله کردن. درپی زدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پشته انداختن
تصویر پشته انداختن
فرو ریختن قسمتهایی از سقف و دیوار قنات واریز کردن قنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینه انداختن
تصویر پینه انداختن
پینه کردنوصله کردندر پی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده انداختن
تصویر پرده انداختن
((~. اَ تَ))
آشکار کردن، برملا کردن
فرهنگ فارسی معین